اطلاعات شهید :
كدبايگانى :6293 66
نام و نام خانوادگی : سید حمید حسینی نژاد
نام پدر : سید غلامرضا
سن شهادت : نوزده
مقطع تحصیلی : کاردانی
تاريختولد :01/01/1348
ش.ش:4
محلصدورشناسنامه :گوشيك
تاريخ شهادت :17/02/66
نوع حادثه:حوادثمربوطبهجنگتحميلى
شرح حادثه:حوادث ناشى ازدرگيرى مستقيم بادشمن-توسطدشمندرجبهه
استان:بنيادشهيداستانخراسان جنوبی
شهر :ادارهبنيادشهيدقائن
زندگی نامه :
يكم فروردين ماه 1347در روستاي گوشيك از توابع شهرستان قاين به دنيا آمد.پدرش آقا سيدغلامرضا نام داشت. وي در دوره ي كارداني به عنوان دانشجو پذيرفته شد. هفدهم ارديبهشت ماه 1366در منطقه بانه به درجه رفيع شهادت نائل آمد .
وصیت نامه :
با سلام و درود فراوان به امام زمان و نائب بر حقش خمينى بت شكن و درهم كوبنده ظلم و ستم و با درود بىپايان به ارواح پاك مقدس شهدا و صبر زياد براى خانوادههاى ايشان و اميد پيروزى هر چه زودتر رزمندگان اسلام.
از آنجا كه بر خود وظيفه دانستم كه به جبهه عازم شوم كه مملكت و كشور اسلامى احتياج به من و امثال داشت كه سنگر مدرسه و درس را رها كنيم و بيايم در اين دانشگاه علم بياموزيم و از آنجا كه امام امت فرمودند كه جوانها بروند و جبههها را پر كنند و وظيفه شرعى هر فرد است كه به جبهه برود من هم اين سخنان امام عزيزم را از دل و جان خريدم و رهسپار جبهههاى حق عليه باطل شدم تا بتوانم خدمتى به اسلام عزيز كرده باشم. با خود فكر كردم كه اگر ما به جبهه نرويم خدا ناخواسته اگر اين دفعه بر روحانيت محترم و اسلام عزيزم لطمه وارد شود تا قرنها در ركود خواهند بود. از آنجا بود كه در اين برهه از زمان دل از دنيا كندم و آمدم كه با صداميان كافر بجنگم و اين بار هم به خاطر رضاى خداوند تعالى و به خاطر امام عزيزم به جبههها مىروم.
و پيام من براى پدر و مادر مهربان و عزيزم اينست :
اى پدر عزيزم كه به خاطر راحتى من رنجها كشيدهايد و سختيها ديدهايد و اى مادر مهربان و دلسوزم كه شبها بر بالينم نشسته و با شيره جان خويش مرا بزرگ كردهايد و شما كه چه سختيها و ناراحتىها كشيدهايد براى فرزندتان كه در راه خدا بجنگد و از اسلام و ميهن دفاع كند و تا راه كربلاى حسينى را براى شما و تمام منتظران كه راه بر آنها بسته است باز كنم. اگر خداوند مرا طلب كرد و شهيد شدم در هنگام شهادتم گريه نكنيد زيرا دشمنان اسلام و منافقان خوشحال مىشوند و از اين صحنه سوء استفاده مىكنند، در مجلس ختم من شيرينى پخش كنيد كه مردم خيال كنند مجلس دامادى من است.
مادر عزيزم، مىخواهم كه شيرت را حلال كنى و اگر خطائى مرتكب شدهام اميدوارم مرا ببخشيد و پدرم، از زحمتهائى كه كشيدهايد مرا به اين سن رسانيده اميدوارم به آبروى على و خاندانش گناهان مرا ببخشيد.
و اى برادران عزيزم كه من براى شما برادرى خوب نبودهام و اگر شما را اذيت كردهام مرا ببخشيد. اى برادر بزرگم، من از شما كمال تشكر و قدردانى مىكنم چون واقعا شما با من رفتار خوبى داشتيد. از شما مىخواهم كه مرا ببخشيد، از شما مغفرت مىطلبم.
و اى دو برادر كوچكم، از شما نيز طلب مغفرت مىكنم چون شايد شما را اذيت كردهام، مرا ببخشيد و سنگر درس و مدرسه را رها نكنيد كه دشمن راضى نيست شما درس بخوانيد شما هم به خاطر رضاى خدا و فرمان امام عزيز هم در سنگر درس و هم در سنگر جنگ حاضر باشيد، از شما طلب مغفرت مىخواهم.
و اى خواهران عزيزم، حجاب زينب گونه را حفظ كنيد زيرا بيشتر صدمه كه ما مىبينم از اين ناحيه است، و ادامه دهنده راه زينب و سميه باشيد.
و اى دو خواهر كوچكم كه دلم براى شما تنگ شده است، من شما را بسيار دوست داشتم و از خداوند مىخواهم كه شما نيز مانند ديگر فرزندان شهدا و خواهران شهدا مرا حلال كنيد.
در آخر از تمام قوم و خويشان مىخواهم اگر از بنده حقير خطايى ديده به بزرگى خود ببخشيد. در آخر از خداى بزرگ دعاى طول عمر براى امام عزيزم را مىكنم، به اميد ديدار قبر شش گوش امام حسين.
و من الله التوفيق
سيد حميد حسينى نژاد – امضامورخ : 6/2/66
نامه شهید:
با درود و سلام بر محضر امام زمان ونايب برحقش خميني بت شكن ، كليه رزمندگان اسلام و شهيدان انقلاب اسلامي ايران
ضمن عرض سلام و سلامتي شما دوست عزيزم را از خداوند متعال خواهانم. اميدوارم كه سلام گرم مرا از هواي سرد كردستان از فرسنگ ها دور از ميان راههاي پرپيچ و خم و از ميان كوههاي سر به فلك كشيده و جنگل هاي سرسبز اين سرزمين مقاوم و اگر جوياي احوال اينجانب سيدحميد را خواسته باشيد الحمدالله كدورتي نيست و به دعاي شما مشغولم. علي جان تا اينجا را يكي از دوستان نوشت و من گفتم كه من مي خواهم نامه بنويسم. علي جان سلام و اميدوارم كه حالتان خوب باشد و مرا فراموش نكرده باشيد . بالاخره امشب شب يكشنبه است
من بسيار ناراحت هستم از ناراحتي به ياد آن شب هايي كه با هم و سيدعلي رضا بوديم افتادم از طرف من سلام زياد به سيدعلي برسان بگو حميد مي گويد رسم مردي اين طور نيست.
گر مرد رهي ميان خون بايد رفت
از پاي فتاده سرنگون بايد رفت
چون او گفته بود كه با من از منطقه بيا و در موقع رفتن حتي برادر خداحافظي نيز نيامد. شما نيز همچنين خوب گذشت از طرف ماست اشكالي ندارد و ما كوچك شما هسيتم ، گرچه شما دوستان زيادي داريد ولي ما نيز يكي از آن ها حساب كنيد. علي جان ناراحت نشويد گرچه شما از چنين حرفها ناراحت نمي شويد.
از اين ها بگذريم اميدوارم كه از من هيچگونه ناراحتي نداشته باشيد چنانكه گفتم من كوچك شما هستم. به سيدعلي رضا بگوييد ناراحتي نداشته باشد چنانكه گفتم من كوچك شما هستم و به سيدعلي رضا بگوييد ناراحت نشود من دلم بسيار براي شما و او تنگ شده است و خدمت ابراهيم و ابوتراب و برادرانم سلام زياد مي رسانم خدمت دوستان و پدر و مادرتان و تمام اقوام سلام زيادي مي رسانم . علي جان نگويي حرفهاي بيهوده مي گويم من به اندازه برادر بزرگم سعيد شما را دوست دارم.
اميدوارم كه شما نيز همين طور باشيد از طرف تمام رزمندگان اسلام و دوستان خدمت شما سلام زياد مي رسانم امروز رفتم مهاباد خوش گذشت و شما نيز به ياد آوردم و براي شما نيز دعا كردم حالا فهميدي عزيزم اميدوارم كه شما نيز ما را دعا كنيد و از ياد نبريد آه از دل مي كشم تنها و غريبم هستيم علي آقا شما را چه درد سر دهم اينها همه از روي دلتنگي است و ديگر شما را اذيت نمي كنم و درد سر نمي دهم چون يك كلمه از غرب و يكي از شرق
چكنم چاره ندارم كه فلك كرده جدا از كجا غنچه بچينم كه دهد بوي تو را
خواهي كه جهان در كف اقبال تو باشم خواهان كسي باشد كه خواهان تو باشد
دوست دارم شمع باشم در دل شب ها بسوزم
روشني بخشم به جمعي و خودم تنها بسوزم
هر غنچه كه گل گشت هرگز غنچه نگردد
قربان لب تو گهي غنچه گهي گل
خنده ي من از گريه غم انگيز تر است
كارم از گريه گذشته از آن است كه خندم
خنده مي بيني و از گريه دل غافلي
خانه ما از درون تاريكي است و از بيرون آفتاب
شمع سوزان توام اينگونه خاموشم مكن
از كنارم مي روي اما فراموشم مكن
دلي دارم پر از غم
غم اندرون ام را با كه گويم.
و يكي از جنوب و يكي از شما از اينجا نامه خويش را تمام مي كنم.